وقتی صدایت راشنیدم ... نگاهی ندیدم.
در تیمارستان عشق ... کسی بجزهمرنگ من نیست.
وقتی نگاهت رادیدم ... بازهم عاشق شدم.
ولی بازهم همانجابود ... روی تخت تیمارستان عشق بودم
گفتی دیگرخوابم رانبین ... یک تیمارستان بهم ریخت ... وقتی دیدمت درخوابم
شکوه نگاهت راصدباردیدم ... ولی کاش توهم همرنگ من بودی ... وقتی ک خوابت رامیدیدم
حرف من این است ... دوستت دارم ... فقط همین
من ... دوست داشتن ... تیمارستان ... ؟
اینو جدید گفتی؟
شاید آری شاید نه
همگان میدانند
عجب!
من که نفهمیدم!!
نه.قدیمیه.