بهانهء زمستانی ترین بهار

برگی از نوشته های رهگذر از سر دلتنگی...

بهانهء زمستانی ترین بهار

برگی از نوشته های رهگذر از سر دلتنگی...

حال ما خوب است .. اما تو باور نکن

حالو روزی کشیدم که مپرس ... 



مرد آنست که از نسل سیاوش باشد.
عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد.
بنویسید که با عطر وضو آوردند.
" نعش دلدار مرا لای پتو آوردند ""

داغ دیدیم...شما داغ نبینید قبول !
تبری همنفس باغ نبینید قبول !
داغ دیدیم امید است دعامان بکنید.
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید.

*دوش وقت سحر از غصه "ترک" میخوردم !
*با دلی پر شده از زخم "نمک"میخوردم !

داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم !
مرگمان باد که شکواییه از زخم کنیم !

*زلف ها گرچه پر ازخاک و لبش گرچه کبود !
*دوش می آمد و رخساره برافروخته بود !

نظرات 2 + ارسال نظر
مجتبی جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ب.ظ

قشنگ بود حسین جان

فدات داداش.موفق باشی

نیلوفر دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ب.ظ

غم سنگینی تو این متنه.خیلی سنگین

....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد