قصه ی آدم ؛قصه ی یک دل است و یک نردبان.قصه ی بالا رفتن ، قصه ی پله پله تا خدا.
قصه ی آدم قصه ی هزار راه است و یک نشانی
قصه ی آدم قصه ی پیله است و پروانه، قصه ی تنیدن و پیله کردن
قصه ی به در آمدن قصه ی پرواز
من اما هنوز اول قصه ام، قصه ی همان دلی که روی اولین پله مانده است.
دلی که از بالای بلندی واهمه دارد، از افتادن.
پایین پای نردبانت چقدر دل افتاده است!
دست دلم را می گیری؟ مواظبی که نیفتد؟
من هنوز اول قصه ام، قصه ی هزار راه و یک نشانی
نشانی ات را اما گم کرده ام ، باد وزید و نشانیت را برد.
نشانی ات را دوباره به من می دهی؟ با یک چراغ و ستاره ی قطبی؟
من هنوز اول قصه ام، قصه ی پیله و پروانه ، کسی پیله بافتن را یادم نداده است!
به من می گویی پیله ام را چطوری ببافم؟ پروانگی را یادم می دهی؟
دو بال ناتمام و یک آسمان
سلام
عزیزم یکم تبلیغ کن براش دیگه
برای وبلاگت
بازدید کننده بیشتر بشه
قصه ادم ؟ کدوم ادم ؟
چشم
حتما
همون که میوه ممنوعه رو خورد
خدایا ...
جای سوره ای به نام عشق در قرآنت خالیست
که اینگونه آغاز گردد :
و قسم به روزی که قلبت را می شکنند و جز خدا مرهمی نخواهی یافت ...
.............
سلام وبت خیلی قشنگه ... موفق باشی ... مطالبت خیلی ب دلم میشینه